من و قصه زندگیم

سیسمونی پرهام تودلی

این روزها خیلی خونه‌مون شلوغ‌تر از قبل شده. وسائل سیسمونی آقا پرهام همه خریداری شده فقط مونده تخت و کمد و ویترینش که جمعه شب قراره آماده بشه و بریم بیاریمش. بقیه وسائلش هم خونه مامانم ایناست چون مستقیم بعد خرید گذاشتیم اونجا. آخه خونه‌مون یه کم کوچیکه و قراره اتاقمون رو با آقا پرهام شریک بشیم. تو این مدت من کم کم لباس‌ها و لوازم بهداشتی پرهام رو آوردم خونه خودمون، فقط مونده اسباب‌بازی‌هاش. تو هفته دیگه باید وسائلش رو بچینم و چند تا عکس خوشگل از سیسمونی‌اش بگیریم، بعد ساک بیمارستان رو ببندم و یه سری از وسائل (بیشترشون که هفته‌های اول مورد استفاده هستن) دوباره برن خونه مامانی. چون ما هم ایشالا بعد از بیم...
2 تير 1400

دوران شیرین بارداری

از وقتی 22 هفته باردار بودم، فکر ثبت خاطرات نی‌نی تو دلیم افتادم. قبلش تمام خاطراتش رو در یک فایل وورد روی لپ‌تاپم ذخیره می‌کردم ولی دلم می‌خواست خاطراتش رو جایی ثبت کنم که بقیه هم بخونن و امکان مشارکت با مامان‌های دیگه رو داشته باشم و از تجربیات هم استفاده کنیم که در یکی از سرچ‌هایی که می‌کردم نی‌نی وبلاگ رو پیدا کردم. یادمه زمانی که مجرد بودم و دانشجو، بازار وبلاگ‌نویسی خیلی داغ بود. من هم خاطراتم رو در یک وبلاگ می‌نوشتم (که متاسفانه همه‌اش پرید 😐) و اون موقع از تصور اینکه یک روز ازدواج کنم و بچه‌دار بشم و خاطراتم رو در یک خانواده بزرگ به اشتراک بگذارم، قند تو دلم آب میشد. ولی با ...
31 خرداد 1400
1